x
 26 Esfand 1387
Nazi
26 Esfand 1387
Avizhe
سه‌شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۳


یاد سهراب یخبر
که اگر بود صدا سر می داد
چه کسی بود صدا زد سهراب ؟
و من آهسته به او می گفتم : هیچ کس بود صدایت می زد
با تو هستم سهراب ، حرف های تو همه مثل یک تکه چمن روشن بود . یاد داریم به ما می گفتی : آب را گل نکنید ! آب را فهمیدند مردم این سر رود و چه کردند به آب مردم آن سر رود . آب را خون کردند ، چه به کارون کردند ! نخل ها پوسیدند ، برگ ها خشکیدند . در گلستانه نه بوی علفی می آمد و نه کس اندر آن آبادی ، در پی نوری و لبخندی بود .ریش خندی شاید ! اهل آبادی ها سر رسیدند انبوه و ز هر رهگذری پرسیدند : خانه دوست کجاست ؟ و چنان تند و شتابان رفتند به در خانه دوست که ترک خورد همه چینی تنهاییشان !
چه حکایت کنم از گونه هایی که تو در خواب و همه تر می شد، چه حکایت کنم از بمب های که تو در خواب و فرو افتادند ! و هواپیمایی که از آن اوج هزاران پایی بمب می ریخت به خاک و نمی اندیشید که به قانون زمین بر بخورد .
جنگ خونینی بود ، نه چنان جنگ خونین انار و دندان ، نه چنان حمله ی کاشی مسجد به سجود ، قتل بود از پی قتل ، نه چنان قتل مهتاب به فرمان نئون . و تو که می گفتی من نمی خندم اگر بادکنک می ترکد ، خوب شد رفتی و چشم تو ندید خانه ها می ترکید . و من از باز ترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم . حرفی از جنس زمان نشنیدم ! هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود . با همه مردم شهر زیر باران رفتم ، چشم ها را شستم ، جور دیگر نتوانستم دید . آنگاه دانستم کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ . کار ما شاید این باشد که در اندوه گل سرخ شناور باشیم !
خوش به حالت سهراب
اهل کاشان بود ، اهل کاشان ماندی ...
... اهل کاشان مردی .
" تقدیم به همه ی آنان که آب را می فهمند و تقدیم به بچه های خوب ایران سهراب "
( لینک از ارداویراف )


نوشته شده توسط rambod ساعت ۱:۱۶ بعدازظهر

 




من نیازم تو رو هر روز دیدنه...